http://1.ParsiBlog.com | ||
سلام [ دوشنبه 91/8/29 ] [ 1:33 صبح ] [ علی ]
[ نظرات () ]
سلام. مملکت در حال تحریم سنگین، در جنگ علنی اقتصادی، در شرایط خاص و حساس
[ جمعه 91/8/5 ] [ 12:23 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
صلی الله علیک یا رسول الله ای نبی خدا! در شب میلاد دختی از خاندان پاک و مطهرت چگونه شادی کنیم و جشن بگیریم در حالی که اهانتی بزرگ بر شما روا شده است؟ ولی در این شب حیرت و سرگردانی، از جوار بارگاه نور و بارانی، دعایی به جز دعای فرج بر زبانم جاری نشد [ سه شنبه 91/6/28 ] [ 6:3 صبح ] [ علی ]
[ نظرات () ]
کنار هم قرار گرفتن سه عضو جدید هئیت امنای دانشگاه آزاد اسلامی در کنار هم [ شنبه 90/10/24 ] [ 6:1 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
یادش به خیر
[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 9:46 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
باز صد رحمت به مرام مردم کوفه. یادشان آمد که امامی دارند در مدینه و باید دعوتش کنند. ولی مدینه ای ها در کنارش بودند و هیچ نگفتند. هیچ اصراری به قیام و اعلام آمادگی برای تبعیت از امام نکردند. بغض نوشته: [ جمعه 90/7/15 ] [ 1:12 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
من متن اعترافات خود را مبنی بر یک اختلاس کلان از سیستم بانکی منتشر می کنم. سال 87 بود که تصمیم به این اختلاس بزرگ گرفتم ولی با تدابیر و پیگیری های مجدانه و هوشمندانه بانک و نهادهای نظارتی ناکام ماندم. باخود گفتم حال که اختلاس بی اهمیت و کوچک سه هزار میلیاردی این همه سروصدا به پاکرده، اگر پرده از اختلاس من بیافتد، چه جنجالی به پاخواهد شد. پس دیدم بهتر است خودم اعتراف کنم تا هم اختلاسم سیاسی نشود (!) و هم در مجازاتم تخفیف قائل شوند. قضیه از این قرار بود که من به بهانه وام عمره دانشجویی یک فقره وام کلان به مبلغ حدودی ده میلیون ریال دریافت نمودم. ابن درحالی بود که برای این مبلغ هنگفت، فقط به مبلغ ناچیز بیست میلیون ریال سفته و یک پروانه کسب معتبر و چک معتبر صاحب پروانه را نزد بانک به ضمانت گذاشته بودم که همین کار، من را ترغیب به اختلاس نمود زیرا بانک برای اطمینان از بازپرداخت پول، خیلی بی توجهی و اهمال نموده بود و برای این مبلغ کلان، فقط دو هفته من را دوانده بود. همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه یکی از قسط ها عقب افتاد. شاید بیش از 2 یا 3 روز بود که از موعد قسط می گذشت و من بی توجه به این موضوع، در حال بهره گیری تجاری و اقتصادی و سیاسی از این وام کلان بودم. داشتم سهام فولاد را می خریدم که ناگهان متصدی بانک بعد از خودم با پدرم، منزل پدرم و منزل پدرخانمم تماس گرفت و من نادم شدم. مبلغ قسط که عقب افتاده بود مبلغی حدود چهارصد هزار ریال بود که برای تاخیر نیز 12درصد جریمه پرداخت نمودم. چند بار به این منوال گذشت و من هم سواستفاده زیادی از منابع بانکی کردم و ضربات شدیدی به نظام مالی وارد نمودم تا روزی به بانک مراجعه و کل مبلغ باقیمانده (حدود 70درصد کل وام) را یکجا پرداخت نمودم و موفقیت نهادهای نظارتی و تلفن زننده را تبریک گفتم با این جمله بندی که "کلافه مان کردید با یک روز تاخیر آبرویمان را می برید! دیگر جرا به پدرزنم زنگ می زنید(!) بیا این هم کل پولتان(!)" در آنجا با سیستم پیچیده نظارتی بانک آشنا شدم به این صورت که یک متصدی فقط مخصوص همین وام های کلان(زیر ده میلیون ریال) گذاشته بودند و او دائم از صبح تا شب به همه زنگ می زد و می گفت "بیایید، اختلاس نکنید، ما حواسمان جمع است!!!" که ای کاش حواس شان برای همه وام ها جمع بود.
[ شنبه 90/7/2 ] [ 8:0 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
آب شیرین نخواستیم! ما که نسل اندر نسل آب شور خورده ایم، چند سال دیگر هم روش! تو کام ما را تلخ نکن! آب شیرین نخواستیم. راستی! دکتر ! خود تویی! یک هفته دورکاری؟ ما را گرفته ای؟! هنوز فرق حکم حکومتی و توصیه را نمی دانی یا خودت را به ندانستن می زنی؟! اصلا فرض می کنیم که توصیه بود. دست خط مبارک نائب امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) را جایی به جز روی چشمانت باید قرار می دادی ؟! و البته بعد از روی چشمانت، یک کپی برابر اصل را آویزه گوشت می کردی تا دوباره آقای ما را به زحمت نیندازی. اصلا این کپی را همان زمان اعلام معاون اولی مشایی باید آویزان می کردی! بگذار راحت به فکر بحرین و لیبی و مصر و عربستان باشیم. آمدی هیئت دولت و گفتی تبعیت می کنی و مطیع هستی و سرباز، خوشحال شدیم. به شما علاقه داریم اما باید بگوییم اگر بازوی ولایت هستی، از توفیق و لطف خود ولایت است. گفتی: هر رهبر و مدیر جامعهای نیز نیازمند بازوان پرتوان است، اولا این حرف ها در این روزها معنای خوبی ندارد، حس بدی به آدم می دهد، دوما اگر الان شما بازو شده ای نه فقط به خاظر توانایی خودت که به خاطر ظرفیت و بصیرت و فهم مردم است که این بصیرت هم مدیون ولی فقیه است. سرباز واقعی می داند اگر حکم را به او نمی دانند و او لایق شمرده نمی شد، بازویش وبال گردنش بود نه مایه افتخارش! پس به این بازو بودنت مغرور نشو. از ما گفتن بود!!! واقعا دوست دارم موفق باشی [ دوشنبه 90/2/12 ] [ 11:41 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
عاشورای سال گذشته - خیابان های تهران: یزیدیان با تمام قوا به دنبال حسین می گردند. اما این بار نه در صحرای کربلا، بلکه در خیابان های تهران. به هر چه می رسیدند که بو و رنگ حسین را می داد چنگ می زدند و کینه خود را از حسین(ع) و پدرش علی(ع)، بروز می دادند. آن روز در حقیقت فرصتی بود تا از زیر الله اکبر های مشرکانه و یاحسین های معاویه ای خود، بیرون بیایند و ماهیت خود را نشان دهند. تا همینجا هم که آمده بودند، از خواب آلودگی های بعضی خواصی بود که باید عمار می شدند اما ... 9 دی سال گذشته - خیابان های ایران: یزیدیان پیش بینی هر چیزی را می کردند به جز این همه بصیرت را. به اطمینان محیط غبارآلودی که فراهم کرده بودند، امیدوار بودند حقیقت نیت شان دیده نشود، بعضی خواص هم که با سکوت و بی تفاوتی به آنان، بهترین کمک شان بودند. ولی از کجا آمده بود این همه بصیرت. کار عمارها بود یا مختارها قیام کرده بودند؟! [ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 6:0 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
وقتی دشمن سالانه بیش از میلیاردها دلار برای جنگ با کشورت خرج می کند و تمام امکاناتش را برای مبارزه با تو و کشورت به کار می گیرد وقتی در حال جنگ هستی باید از تمام اسلحه ها و ادوات استفاده کنی برای دفاع یا حتی حمله به قلب دشمن وقتی جنگ، سخت باشد، خمپاره و تفنگ و تانک وقتی جنگ، نرم باشد، رسانه و رسانه و رسانه به نظرم بنرهای که در قم نصب شده بود، خمپاره هایی بودند از جنس بنر [ یکشنبه 89/8/9 ] [ 4:58 عصر ] [ علی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |